کیفیت آموزش عمومی در ایران

شناسایی جدی‌ترین مسئله آموزش عمومی در ایران:
مطالعات ما نشان می دهد که جدی ترین مسئله آموزش عمومی در ایران کمبود زیرساخت و مدرسه نیست، بلکه کیفیت پایین آموزش است. ایران در حوزه دسترسی و پوشش تحصیلی نسبت به کشورهای با سطح درآمدی مشابه خود عملکرد خوبی را داشته است. در نتیجه، میانگین سال‌های تحصیل افزایش قابل توجهی کرده است.  هر چند که هنوز ناکارایی‌هایی قابل مشاهده و بهبود است. اما، براساس دو پیمایش بین المللی تیمز و پرلز، حتی در کیفیت آموزش مفاهیم پایه مثل خواندن، نوشتن و حساب کردن  (ریاضی، علوم و خواندن) عملکرد بسیار ضعیفی داشته است. به عنوان مثال در درسی ریاضی پایه چهارم، حدود 40 درصد دانش آموزان توانایی درک مفاهیم پایه‌ای ریاضی را مانند جدول ضرب یک رقمی ریاضی را ندارند، و حدود 30 دانش آموزان در حد مفاهیم پایه یادگیری داشته‌اند.

 

دلایل کیفیت پایین آموزش:

ما در این مطالعه به این نتیجه رسیدیم که هدف سازوکارها و ساختارهای وزارت آموزش و پرورش برای حضور دانش آموزان در مدرسه طراحی شده است و یادگیری هدف سیستم فعلی نیست. و نباید آن را به یک عامل کمبود بودجه یا حقوق معلمان تقلیل داد. این سازوکارها را در چهار دسته کلی تقسیم بندی کرده‌ایم که عبارتند از: 1-ناکارآمدی در تامین مالی یادگیری، 2-جذب، نگه داشت، انگیزش معلمان، 3-نبود سازوکار سنجش مستقل یادگیری، 4-نظام تصمیم گیری ناکارآمد

1-ناکارایی تامین مالی آموزش: 

بودجه ریزی در وزارت آموزش و پرورش بر پایه بودجه ریزی سازمانی (ورودی مبنا) است و برنامه محور نیست. و تامین منابع مالی ارتباطی با یادگیری دانش آموزان ندارد. 

ورودی‌هایی مانند تعداد پرسنل و کلاس اساس تخصیص بودجه است. نسبت کارشناسان غیر آموزشی در ایران نسبت به کشورهای با سطح درآمدی مشابه بسیار بالاست. 

زمان آموزش در ایران با ناکارایی حدود 30 درصدی نسبت به برنامه درسی ملی و نسبت به میانگین کشورهای دنیا روبه رو است. متوسط زمان آموزش در دوره ابتدایی 627 ساعت است که در برنامه درسی ملی 925 ساعت و میانگین کشورهای دنیا  (آزمون تیمز) برابر 857 ساعت است. 

منابع و تجهیزات آموزشی به صورت کارا مدیریت نمی‌شوند و نقشی در بهبود یادگیری ندارند.

بودجه غیر پرسنلی که عموما به عنوان محدودیت ذکر میشود، با ساختار فعلی محدودیت جدی نیست، چرا که در سال‌هایی که سهم 7 تا 11 درصدی از بودجه عمومی هم داشته‌اند اثر بر کیفیت آموزش نداشته‌اند. دلیلش هم بر نبود سازکار ارزیابی شواهد محور سیاست‌ها است. 

2- جذب، نگه داشت، انگیزش معلمان:

در 15 سال اخیر حدود 600 هزار معلم جذب شده، یک سوم آنها از طریق دانشگاه فرهنگیان، یک سوم از طریق آزمون استخدامی (ماده 28)، و یک سوم دیگر از طریق فشار نمایندگان و بدون ضابطه جذب شده‌اند. هر چند شواهدی از اثربخشی فار غ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان و آزمون استخدامی موجود نیست، اما سایر سازوکارهای جذب بدون ضابطه بسیار مخرب است.

در سازوکار نگه داشت و انگیزش معلمان باید توجه داشت که سازوکاری برای اخراج معلمان با عملکرد پایین وجود ندارد.

  پرداخت معلمان براساس دو شاخص سابقه کاری و مدرک تحصیلی است که براساس ادبیات این حوزه لزوما ارتباط مستقیمی با یادگیری دانش آموزان ندارند. 

3- سنجش مستقل یادگیری:

بازخورد و ارزیابی یکی از ارکان جدی یادگیری و بهبود در هر سیستمی است. متاسفانه سازوکار سنجش یادگیری مستقلی در وزارت آموزش و پرورش از دوره ابتدایی تا پایان دوره اول متوسطه وجود ندارد. ارزیابی توسط خود معلمان و مدارس صورت می گیرد که به دلیل غیر واقعی بودن نتایج، امکان هر گونه اصلاحی را در درون سیستم می‌گیرد. در دوره یازدهم و دوازدهم متوسطه هم امتحانات نهایی را داریم که در از دو سال گذشته 1402 فقط در سطح استان منتشر شده است. 

4-نظام تصمیم گیری ناکارآمد:

فرآیند تصمیم‌گیری در وزارت آموزش و پرورش متاثر از فشارهای سیاسی و حامی‌پروی است. در وضعیت فعلی سیستم آموزشی ایران، خانواده‌ها به عنوان ذی نفع کلیدی یادگیری دانش آموزان نقشی در هیچ سطحی از تصمیمات ندارند. از طرف دیگر، خود کارگزاران اداری نظام آموزشی تحت تاثیر تصمیمات نمایندگان مجلس هستند، به طوری که در دوهه اخیر متوسط سال‌های حضور وزرای آموزش و پرورش حدود 2 سال است که به دلیل استیضاح و استعفای اجباری مجبور به ترک این وزارت خانه شده‌اند. این رویکرد، اتخاد هر گونه رویکردی برای اصلاح این وزارت خانه را با مشکلات جدی مدیریتی مواجه کرده است. 

 

نقش مرکز در جریان سیاست‌گذاری آموزشی

تیم آموزش در سه ماه گذشته به صورت مستقیم با سازمان برنامه و بودجه کشور در ارتباط بوده، و تلاش کرده است که در دو حوزه بودجه‌ریزی نتیجه محور، و بودجه‌ریزی مدرسه-منطقه محور مشاوره دهد. مسیری که هنوز جریان داشته و در حال پیشروی است.